پیچ و تاب

تمام بدنش را چون شیر نوشیده بودم

عریان روبرویم نشسته

و موهای لخت {lakht} و سیاهش بر روی سینه و شانه سرازیر

گیج و مردد و متوهش و شهوتناک از گناه؛

می تپیدم می تپیدم می تپیدم

سرش در میان دستانم بود و آن را سخت می فشردم

 نرمی لبانش را حس میکردم

باریدم

چشمانش را با انگشتان شستم از حدقه بیرون در آورده بودم

 

 

Publié dans Uncategorized | Laisser un commentaire

تکرار مکررات

الان که دارم این نوشته رو می نویسم دیپلمات های ما در ژنو در حال مذاکره بر روی مساله اتمی هستن. امیدواری های زیادی بدست اومده که این بار مذاکرات نتیجه می ده . من اما خوش حال نیستم. این شل کن سفت کن باید جایی خاتمه پیدا کنه. این نمیشه که 8 سال به یه آدم عوضی مثل احمدی نزاد میدون بدن که هر گهی خواست بخوره بعد از 8 سال یکی بیاد کثافت کاری های نفر قبلی رو پاک کنه. و دوباره این چرخه بچرخه. نفس و اساس و ذات جمهوری اسلامی خراب هست و اصولا تا زمانیکه ما در جامعه خودمون به یک توافق همه جانبه بین افراد مردم دست پیدا نکنیم هرگونه توافقی با فضای خارج از ایران ناپایدار خواهد بود. جمهوری اسلامی جمهوری احمق هاست که از بد حادثه توانستن بر ایران خیمه بزنن و به نفت دسترسی پیدا کنن. به نظر میرسه تازمانیکه جمهوری اسلامی قادر به فروش نفت هست در عرصه داخلی و خارجی توانمند هست و زمانیکه آمریکا راه فروش نفت رو می بنده حتی کنترل نیروهای درون سازمانی هم براش سخت هست. به راحتی میشه گفت که چاه های نفت یگانه متحد استراتژیک سیستم آخوندی هست و غیر و از اون برای حکومت ایران جایگاههی نمیشه تصور کرد.

من ناراحتم از این که میبینم مردم برای چیزی که همین 8 سال پیش داشتن دارن الان حسرت میخورن. حسرت دوران خاتمی
همیشه اوضاع از اون چیزی که فکر میکنی ممکنه که بدتر هم بشه
بله !

Publié dans Uncategorized | 2 commentaires

سبکی زندگی

الان دیگه تنها نیستم. از وقتی که همسرم به کانادا اومده من زندگی شادتری رو دنبال میکنم. به هرحال برای ما که برای زمان نسبتا زیادی، نزدیک به دوسال، از هم جدابودیم کنار هم بودن لذت بخش تره. همسرم بیش از من از کانادا خوشش اومده و این جا احساس آرامش میکنه. من هم داره یواش یواش حالم بهتر میشه و یادم میاد که برای چی اومدم کانادا. هوا خنک شده و دارم مراحل پایانی تحصیل رو سپری میکنم. البته این تحصیل که من کردم به درد لاجرز دیوار میخوره. دکتری شروع کردم اما به خاطر مشکلات عجیب و غریبی که برام پیش اومد مجبور به تغییر اون به فوق لیسانس شدم. از این بابت خوشحال نیستم. اما خوب آخر دنیا نیست و میشه بازهم شروع کرد. گرچه الان اولویتم پیدا کردن یه کار مناسبه تا تحصیل. اما به هر حال حیفم میاد که این مدرک رو نگیرم. فکر میکنم که توانایی این کار رو دارم. باید دید چه میشه. فعلا این فوق لیسانس رو ختم به خیر کنم بعد ببینم چه میشه.

Publié dans Uncategorized | Laisser un commentaire

روحانی و سوراخ کابینه

 » من خودم به اندازه کافی سیاسی هستم و پاسخگوی مسائل سیاسی خواهم بود و دولت باید دولتی کارآمد باشد ». این جمله گوهر بار هاشمی رفسنجانی بود که در وصف کابینه خویش بیان کردند. دیدگاه صرف بر مبنای تکنو کراسی و دور نگه داشتن وزرا از تصمیمات سیاسی. روش توسعه به سبک هاشمی رفسنجانی که خود نام توسعه اقتصادی  بر روی آن نهاده بود چیزی نبود جز بلعیده شدن کشور به دست مشتی سردار سپاهی. نه توسعه اقتصادی فراهم شد و نه پیشرفت در علم و فرهنگ و آزادی بیان. حال کابینه دکتر حسن روحانی نیز با همین دیدگاه چیده شده است. کابینه ای که از نظر اجرایی قوی به نظر می رسد اما از نظر سیاسی و فرهنگی و امنیتی و قضایی به شدت مستضعف است. وزیر کشور که متولی سیاست داخلی است در اختیار دولت نیست. وزیر فرهنگ هم که اهل فرهنگ و هنر نیست و بضاعتی نیز در این زمینه ندارد. وزیر دادگستری که پور محمدی باشد تکلیف معلوم است و می ماند وزیر اطلاعات که آن هم به نظر نمی رسد اعتقادی به آزادی های مدنی داشته باشد. کابینه فاقد چهره و یا مدیر موثر در زمینه های یاد شده است. این همان راهی است که هاشمی رفت و راه کجی است. در مورد این تحصیل کرده رشته حقوق هم چنین خواهد بود راه پیشرفت در توسعه متوازن است و آن چیزی نیست جز توجه به جمیع جهات زندگی آدمی. ایران توسعه یافته نخواهد بود اگر مردمش آزادی بیان نداشته باشند. انسان توسعه یافته است که کشور توسعه یافته را می سازد. و من بعید می بینم با این بی توجهی که به فرهنگ و سیاست و امنیت می شود بتوان تنها با اتکا به تک پایه اقتصاد بار لنگ ایران را به سامان رساند.

Publié dans Uncategorized | Laisser un commentaire

عروسک پشت پرده

شب ها تا دیر وقت کارم طول میکشه تایپ کردن پایان نامه، غلط گیری بررسی دوباره موضوعات و …آخر وقت که میشه معمولا کسی در دفتر نیست و من با خیال راحت تو اینترنت چرخ میزنم. همیشه یه سرکی هم به یوتوب میزنم که البته سرک نیست بیش از این حرفهاست. آلبوم خواننده ها داخلی و خارجی، ترانه ها، مسابقات رقص محمد خردادیان و رقص …. چند وقت بود که درگیر یه رقص زیبا شدم از یه بانوی ایرانی در لندن.

یاد داستان صادق هدایت افتادم عروسک پشت پرده. اول شخص داستان دل به یه مجسمه بسته بود و با اون عشق بازی میکرد و حال  و من این سر کره زمین به تصویر که در صفحه شیشه ای می بینم دل می بازم.

Publié dans Uncategorized | 2 commentaires

تنبلی و افسردگی

به این فکر می کردم که چرا تا این حد افسرده هستیم. چرا مراسم گریه و زاری دسته جمعی برپا میکنیم. چرا تا این حد منفی باف هستیم. فکر می کنم ناشی از تنبلی و تن پروری باشه. تنبلی و تن پروری نیاز به توجیه داره و افسردگی از نظر روحی مجوز لازم رو برای رخوت فراهم میکنه. تنبلی و تن پروری دو روی یک سکه هستند که چه پشت و چه رو بیاد نتیجه یکی است. بی عملی.
اگر از زندگی ناراضی هستیم تنها یک راه داریم تغییر اون به نفع خودمون. آه و ناله و گریه و زاری کاری رو از پیش نمی بره که هیچ بلکه ما رو عقب و عقب تر میبره.
همیشه آدمهای تنبل از اطرافیان گلایه می کنن مسئولیت پذیر نیستن. همه مقصرن بجز خودشون از زمین و زمان طلبکار هستن. دنبال راه درو می گردن دنبال راه میانبر. دنبال قرص و کپسولی که اون ها رو یکشبه از این رو به اون رو بکنه و ….

Publié dans Uncategorized | Laisser un commentaire

صعود به قله

من هم مثل هرکس دیگه ای از شنیدن خبر ناپدید شدن کوهنوردان ایرانی ناراحت شدم. یک نگاه به عکس های این کوهنوردها به خوبی نشون می داد که سن و سال چندانی نداشتن. خبر تکان دهنده ای بود. حتی تصور کردن خودم تو اون شرایط سخت باعث وحشت من میشه. از این ها گذشته برای من که آشنایی با فنون کوه نوردی ندارم یک سوال ساده پیش میاد، علت این حادثه چی بوده. کمبود امکانات، نداشتن تجربه کافی، بی برنامه گی. این طور که از شرح ماجرا در سایت های مختلف خبر دار شدم ناتوانی در پیدا کردن مسیر برگشت و ضعف در پشتیبانی دو عامل اصلی رخ دادن این حادثه بوده. شاید اگر برنامه ریزی بهتری میشد و یا از پشتیبانی قوی تری برخوردار بودن الان شاهد این حادثه نبودیم.

Publié dans Uncategorized | Laisser un commentaire

سیاست عاشقانه

داشتم توی راهروی خوابگاه به سمت اتاقم قدم میزدم که چشمم به جمال دخترک بـٍلندی افتاد. اندامی متوسط موهایی بلند تاپی چسبان و شرتی قرمز. وقتی که راه می رفت صدای کفش پاشنه بلندش توی راه رو میپیچید. باسنش به طور حیرت انگیزی پیش چشم من میرقصید. اما حیف که به مهمونی می رفت که من دعوت نبودم. نه من هیچوقت دعوت نبودم. شاید باید می رفتم جلو و خودم رو معرفی می کردم. و شاید هم …. شاید با هم باید می رفتیم جلو شاید باید در خیابون ها می موندیم. شاید اون روزی که خون برکف خیابون می ریخت ما با ید می پرسیدیم. حالا که نپرسیدیم و حالا که جلو نرفتم. نشستم رو ی صندلی و دارم این جا تنهایی تنهایی تنهایی

 

Publié dans Uncategorized | Laisser un commentaire

ما و شیخ حسن

بعد از انتخابات ریاست جمهوری مردم شروع به جشن و پایکوبی کردن.  شاید برای مردم انتخابات فضایی هست که میشه توش رقصید یا میشه بی واهمه دسته جمعی آواز خوند. اما من نکته ای که نشان از پیروزی باشه ندیدم. و برعکس رفته رفته به این نتیجه می رسم که این دولت در بهترین حالت سایه ای از دولت اصلاحات خواهد بود بس. حاشیه نمی رم و به اصل مطلب می پردازم. شیخ حسن در روز های اخیر از توبه صحبت کرده از پیامبر از اینکه این ماه ، ماه توبه اس. این صحبت ها حال من رو بد میکنه من انتظار این حرف رو از رئیس جمهورم ندارم. من می خوام رئیس جمهور از قانون حرف بزنه از اینکه به حکم کدوم دادگاه موسوی و کروبی و همسرانشون در حصر هستن.  این گفتمان قرن اول هجری حتی اگه منجر به آزادی رهبران جنبش بشه یه دهن کجی به ایده آل ها ی مردم که رفتن کف خیابون. ما برای این نرفتیم که حالا بگیم گه خوردیم العف. ما برای خودمون آدمی هستیم آشیخ غروری داریم شما  لطفا با اظهار عجز و لابه غرور ما رو خدشه دار نکن. این گفتمان که علی خامنه ای سلطان است امر امر او گفتمان ما نیست. یکی زدن به نعل و یکی به میخ چاره ساز نیست. این به معنای ندیدن طرف مقابل نیست به معنای نداشتن چهارچوب و پرنسیبه . ظاهرا شیخ حسن میخواد با بند بازی و شامورتی بازی هر دو طرف رو نگه داره اما خیلی بعیده که موفق بشه.   بالاخره باید به یه قبله ایستاد و نماز خوند.

Publié dans Uncategorized | 1 commentaire

هیچ جا اونجا نیست و هیچ کسی اون کس نیست. همه چیز از انسان شروع میشه و به خودش هم ختم میشه. شادی و غم موفقیت و شکست همه درونی هستن. بستگی به رضایت خود انسان از خودش داره. این که جایی هست که من توش شاد خواهم بود اینکه شخصی هست که من باهش خوشحال و خوشبخت میشم. واقعی نیست. این روزا یاد کارتون پینوکیو زیاد میفتم. قسمتی که بچه ها رو از سطح شهر جمع میکرد و می برد به شهر بازی. اما در واقع همه چی سراب و غیره واقعی بود. نباید یادمون بره که کی بودیم و کی هستیم. نباید یادمون بره که برای چی اومدن این ور دنیا و روزگار میگذرونیم. این جا اونجا نیست همونطور که ایران هم اونجا نبود. شاید اگه قوی تر بودیم محکم تر بودیم همون ایران همون جا میشد…شاید

Publié le par Mountain Summit | Laisser un commentaire